روز رویایی

تو

ملودی

کدام ترانه ی عاشقانه ای

که

تمام

اشتیاقم

بر وزن نگاهت

شعر می شود ... !؟!

روز رویایی...

عشق مشکی پوش من
آنقدر دوستت دارم 
که خودم هم نمیدانم 
چقدر دوستت دارم!
هر بار که می پرسی، چقدر؟!
با خودم فکر می کنم؛
دریا چطور 
حساب موجهایش را نگه دارد؟!
پاییز از کجا بداند 
هر بار چند برگ از دست میدهد؟!
ابرها چه می دانند 
چند قطره باریده اند؟!
خورشید مگر یادش مانده 
چند بار طلوع کرده است؟!
و من 
چطور بگویم که،
چقدر دوستت دارم...

 

روز رویایی...

شاید برای تو مسخره باشد

اما آمدن و رفتن برای من

عادت که نه

زندگی است

این کوچه را دوست دارم

آن بالا 

زنی چشمان زیبایش را با 

هزار توی مصیبتهایش

بر روی هم گذاشته است 

که تمام زندگی من است

آمدم نبودی رفتم!

بودی ها

ولی بودنت هم بوی نبودن می دهد

روز رویایی...

دلبندم! بعضی روزها عجیبند. آنقدر عجیب که برای همیشه در جایی از قلبت می ماند نه بعنوان خاطره که بعنوان زندگی! مثل سی مهر  که آمدی، آمدی که بمانی و من که سالها منتظرت بودم از آمدنت ذوق زده شدم اما تعجب روز رویایی...ادامه مطلب

عشق مشکی پوش من

امروز آنقدر سرگرم کار بودی

که دلم نیامد وقتت را بگیرم

شاید اغراق نباشد اگر بگویم

صد بار برایت پیام نوشتم

ولی پاک کردم

عشق من

دلتنگتم تنها یک جمله است

اما هزاران هزار حسرت

در خود جای داده است

دلتنگتم

روز رویایی...

عشق من!

آن هنگام که به دیدنت می آیم
شوق باغبانی با من است
که گلی تازه
در باغچه اش روییده باشد …

دل را قرار نیست مگر در کنار تو …

فرقی ندارد
چه ساعت از شبانه روز باشد
صدایت را که می شنوم
خورشید در دلم طلوع می کند

من هیچ ام
و تو
در تمامِ هیچِ من همه ای …

روز رویایی...

عشق ؛تو بهترین هستیتا حالا با خودت من را مرور کرده ای ؟همان منی که در اوج بی محلی هایتعاشق ترین بودممنی که شکستنی ترین بودممنی که به گمانم دیگر از یادت برده اینمیدانی که چطور در بین تمام دلتنگی هایمتو روز رویایی...ادامه مطلب

می نوشم …
نه

چای نیست…
قهوه هم نیست…
حتی شوکران هم نیست
اما تلخ است…
تلخ تر از آنچه تصورش را کنی…

دوازده سال تمام
 قهوه ها را تلخ نوشیدم…
چای را هم…
من اینبار ثانیه های دور از تو  را می نوشم و نفس میکشم
و این تلخ… فرق دارد…
این تلخ جان فرساست…

روز رویایی...

عزیز دلم گاهی دل یک مرد هم می گیرد نمی دانم چرا ولی می گیرد هیچ کس گریه مرد تو را ندیده است! امشب هم از آن شب هاست که آفتاب اگر طلوع کند بر گونه های خیسم خواهد تابید علتش را نپرس خودم هم نمی دانم فقط روز رویایی...ادامه مطلب

دلبندم

امروز را سرت آنقدر شلوغ هست

که انگار می کنم فراموشم کرده ای

نه که فراموشم کنی ها!

گفتم که

انگار می کنم...

وقتی سرت شلوغ باشد

بمعنی این است که خسته ای

من هم خسته ام

از این همه دوری

از این همه بی خبری

ولی

حاشا که از دوست داشتنت خسته شوم

روز رویایی...